۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

پیکره و مینیاتوری زیبا از میهمانی شاه تهماسب یکم صفوی و همایون شاه هندی

این پیکره و مینیاتور زیبا نشانگر میهمانی شاه تهماسب یکم صفوی و همایون شاه هندی است که به دربار ایران صفوی پناهنده شده بود و اینک زینت بخش کاخ زیبای چهل ستون اصفهان است... سرنوشت شاه تماسب یکم ، دومین شاهنشاه خاندان صفوی بیگمان نشان گر یکی از پر رمز و راز ترین سالهای تاریخ ایران است..شاهی که داستان پر فراز و نشیب زمامداری اش در پس درخشش شاه اسماعیل یکم و شاه عباس بزرگ چندان مورد کاوش و ارزیابی قرار نگرفته و چون انها شهرت نداشته است..اما پژوهشهای ژرف تاریخی و اسناد نشان می دهند که دوران زمامداری طولانی او را بایستی یکی از درخشان ترین دوره های حیات ایران زمین بدانیم..دوره ای پر پرخطر که یکپارچگی سرزمینی ایران زمین به همت او و دولتمردان و سپاهیان ایرانی پایدارماند و چندان گزندی ندید و این مهم جز به هوشمندی و توان بالای دیپلماسی او بدست نمی آمد...دوره ای که مقتدر ترین و توان مند ترین سلطان عثمانی..سلیمان قانونی در استانبول حکمرانی می کرد و تمامی اروپای شرقی و مرکزی و شمال آفریقا و دریای مدیترانه را در اختیار خود داشت و پادشاه فرانسه او را به یاری می طلبید و دیگر شاهان اروپایی از هیمنه سپاه عثمانی بر خودمی لرزیدند.در چنین زمانه ای بود که تهماسب، ارشد ترین فرزند شاه اسماعیل در حالی که بیش از ده سال نداشت بر تخت سلطنت ایران زمین تکیه زد و به ناگاه با دشمنی این چنین و ازبکان روبرو شد.کمتر کسی گمان میبرد که این کودک خردسال پس از شاپور ساسانی و سلطان سنجر زمانه ای دراز بر سریر سلطنت ایران زمین تکیه زند..930 تا 984 هجری و 54 سال...اما او توانست بیش از نیم سده در ایرانی زمامداری کند که با بیشترین دشواریها و خطرات روبرو بود و ایران ماند و نه تنها یکپارچگی سرزمینی خود را محافظت نمود بلکه امید اروپاییان و هندیان و تمامی ملت هایی شد که در خاور زمین قرار داشتند.ده سال اول سلطنت شاه تهماسب در واقع عرصه رقابت امرا قزلباش برای کسب قدرت بود. شاه جوان به دلیل شجاعت و تدبیر ، کم کم توانست خود را به عنوان شاهی مقتدر برای ایران مطرح کند و زمام قدرت را در دست گیرد. به تدریج ازبکان که همواره مورد پشتیبانی سلطان عثمانی بودند منکوب شدند و آنچه ماند مهمترین چالشی بود که شاه جوان با ان تا سالیان سال روبرو بود و ان دولت مقتدر عثمانی و سلطان پر آوازه اش سلیمان قانونی بود که نه تنها بخش بزرگی از اروپا را در اختیار داشت بلکه چشم به ایران و به ویژه نواحی باختری ان آذربایجان و اران و شروان و خوزستان دوخته بود...بررسی کشور گشایی های سلیمان قانونی در آسیا و ایران نشان می دهد که با وجود فتوحات شایان توجه او در اروپا ،کارنامه او در ایران بسیار ناکام است و به هیچ روی نتوانست همانند اروپا در ایران کر فر کند و آنچه از یورشهای ترکان عثمانی در ایران بر جای ماند بخش کوچکی از ایران باختری و وان و البته بغداد و کردستانات خاوری بود و سلیمان نتوانست با وجود یورشهای خون بار و سهمناک آذربایجان و اران و شروان و کردستانات باختری را زمان زیادی در اختیار داشته باشد...و آنچه از این یورشها حاصل شد بیشتر مخارج گزاف و کشته های بسیاری بود که از سوی سپاه ایرانی بر اردوی بزرگ و سهمگین او وارد آمد و سرانجام او را واداشت که صلح نامه مشهور آماسیا را در سال 962 هجری و 1555 میلادی ،پس از بیست سال جنگ نبردبی حاصل و خون بار و پر خرج با ایرانی به امضا برساند که بزرگترین درد سر ها را برای پر قدرت ترین دولت آن روزگاران جهان ،عثمانی به وجود آورده بود..ایرانیان و شاه تهماسب دریافته بودند که با سلطان سلیمان نمی توان به شیوه ای رودر رو و کلاسیک به جنگ پرداخت..از این روی همانند اشکانیان به سیاست جنگ و گریز و نبرد چریکی و پارتیزانی روی آوردند و با تخریب ابادی ها سپاه بزرگ عثمانی را به بی آبی و بی غذایی مواجه ساخته و با جنگ های ناگهانی و چریکی صدمات بسیاری را بر سپاه سلیمان وارد کردند.پیمان آماسیه برای ایران و شاه تهماسب پیروزی درخشانی بود.او با پایداری سرسختانه خود که با تدبیر و هوشمندی و البته واقع بینی همراه بود توانست اراده خود را برای برقراری صلح میان دو کشور ،بر سلطان سلیمان قانونی مقتدر ترین پادشاه تاریخ ترکان عثمانی تحمیل کند و چهار یورش او را به خاک ایران به خوبی مدیریت و دفع نماید.او ضربه های مرگبار چهار بار یورش وحشیانه سلیمان را با لشکریان انبوه و توپخانه نیرومند تحمل کرد و در حمله های سوم و چهارم که با قتل عام مردمان تبریز و آذربایجان همگام بود توانست ضربه های سنگین تری را بر او وارد آورد.مورخان اروپایی بر ان باورند که اگر ایران و پایداری تهماسب نبود تمامی اروپا به تصرف سپاه عثمانی در می آمد و تمودن آن از میان می رفت.هیچ یک از زمامداران اروپایی ان زمان مانند شارل پنجم و فردیناند که در تاریخ آلمان و اتریش به قدرت و سپاه نیرومند و صلابت شهرت داشتند هرگز قادر نشدند به خاک اصلی عثمانی یورش برند و ایرانیان و شاه تهماسب تنها نیرویی بودند که قادر شدند در دوران زمامداری سلیمان قانونی به داخل خاک عثمانی ورش برند و تا مسافت دوری از مرز ایران و عثمانی و تا ارزنجان و ترابوزان را مورد تاخت و تاز قرار دهند. ...تاریخ ایران دوران شاه تهماسب برگ زرینی دیگر از تاریخ پرافتخار این دیار است که نشان می دهد یکپارچگی سرزمینی ایران زمین پر ارج تر و ریشه دار تر از آن است که بسادگی از میان رود و آسیب بیند.
.در مدح شاه طهماسب صفوی

ز آهم بر عذار نازکش زلف آن چنان لرزد 

که عکس سنبل اندر آب از باد وزان لرزد
دلم افتد ز پا هرگه بلرزد زلف او آری 

رسن باز افتد از سررشته هرگه ریسمان لرزد
به صورتخانه‌ی چین گر قد و عارض عیان سازی 

مصور را ورق در دست و کلک اندر بنان لرزد
خرامان چو شوی گردد تنت سر تا قدم لرزان 

به سان گلبنی کز نازکی گلها بر آن لرزد
جوانی جان من پند غلام پیر خود بشنو 

مکن کاری که از دستت دل پیر و جوان لرزد
ز دهشت آن چنانم کز برای شرح درد دل 

چو گیرم دامن آن گل مرا دست و زبان لرزد
نویسم در بیان معجز لعلش اگر حرفی

ز عجز اندر بنانم خامه معجز بیان لرزد
ز آه سرد من لرزد دل محزون در آن کاکل 

چه مرغی کز نسیم صبح دم بر آشیان لرزد
چو گردم مایل لعلش دلم از زهر چشم او 

شود لرزان چو دزدی چو دزدی کز نهیب پاسبان لرزد
چو نالم با جرس دور از مه محمل‌نشین خود 

ز افغان جهان گیرم دل صد کاروان لرزد
به قصد خون مظلومان چو بندد بر میان خنجر 

دلم چون برگ بید از بحر آن نازک میان لرزد
رساند ترک چوگان باز من چون صولجان برگو 

دلم چون گو رود از جا تنم چون صولجان لرزد
که تاب آرد به جز من پیش تیر آن کمان ابرو 

که پی در پی ز سهم ناوکش پشت کمان لرزد
چنان خونریز و بی‌باکست چشم او که هر ساعت 

ز تاب نیش مژگانش مرا رگهای جان لرزد
نیندیشد ز خون مردم آن مژگان مگر آندم 

که رمح موشکاف اندر کف شاه جهان لرزد
جهان دارای دارافر فریدون ملک ملک آرا 

که وقت دقت عدلش دل نوشیروان لرزد
شه گیتی ستان طهماسب خان کز بیم رزم او 

تن پیل دمان کاهد دل شیر ژیان لرزد
گران‌قدری که ذاتش با وجود آن سبک روحی 

به هیبت گر نهد پا بر زمین هفت آسمان لرزد
جهانگیری که چون گردد تزلزل در زمین افکن 

زمین لنگر گسل گردیده تا آخر زمان لرزد
چو تیرش پر گشاید وحشت اندر وحش و طیر افتد چو تیغش جان ستاند انس و جان را جسم و جان لرزد

با سپاس فراوان از علی عجمی آذرآبادگانی برای فراهم کردن این جستار